دست نوشته های بازارف

مرخفات شبانه یک انسان دوپا

دست نوشته های بازارف

مرخفات شبانه یک انسان دوپا

  • ۰
  • ۰

من اصلا به این موضوع فکر نکرده ام، چطور میخواهی که قضاوتی داشته باشم؟ فرض کنیم تو راست میگویی و همه ی اطرافیانم را افراد نابکار و دشمن احاطه کرده است. آنها هر روز مشغول غیبت کردن هستند ولی این چه تاثیری در زندگی من دارد؟ چرا باید وقتم را پای حرف های خاله زنکی تلف کنم؟ اکثر اوقات یادم میرود که چه کسی دشمنم است و مرتب به او خوبی میکنم بعد از چند روز دوستی یا آشنایی به من میگوید یادت نیست که این همان آدم است؟ آدمی که پشت سرت حرف میزد. میگویم بله بله شما چه حافظه ی قوی داریدالان یادم آمد، الان یادم آمد.

حوصله ندارم به این چیزهای سطحی فکر کنم با خودم میگویم کاش همه می فهمیدند که فرصت زیادی برای زندگی کردن ندارند و هر لحظه امکان دارد دستشان از دنیا کوتاه شود. پس این همه حماقت و کینه و نفرت برای چیست؟ خیلی خوابم می آید خستگی نمی گذارد افکارم منسجم شود و بنویسم. احساس میکنم همزمان که می نویسم در گودال تاریکی فرو می روم. یادم آمد که انسان مولد باید همیشه خسته باشد و فرصتی برای فکر کردن نداشته باشد. من مولدم مولد عصر جدید و احاطه شده در باتلاق ارتباطات و خرده و ظایف شرکت. ساعات کاریم با خرده و ظایف پر شده و ساعات فراغتم با احساس پوچی
  • ایوان بازارف